آقاامیر عباس عطر گل یاسآقاامیر عباس عطر گل یاس، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

آقا امیر عباس عطر گل یاس

من عشق کلاهم،امیـــــــــر عباس کلاه به سر وارد میشود!

از وقتی کوچولو بودم(آخه الآن مرد بزرگم دیگه)وقتی میخواستم جایی برم اول از همه کلاه سرم میذاشتم.این قصه ادامه داشت تا... چند وقتا پیش متوجه شدم اگه کلاه سرم نباشه تعادلم رو از دست میدم .به همین دلیل همیشه حتی وقتی خونمون دارم بازی میکنم هم کلاه سرمه! مامان زینب خود خودم چند تا از عسکامو با کلاه گذاشته تا ببینین حرفام سند داره!         ...
4 شهريور 1392

بفرمائیــــــــــــــــد شمال!

جاتون خالی کمتر از یک ماه پیش به همراه خانواده گرامی و دوست داشتنی دایی محمد و مامانی اکرم و باباجی دوستیام+باباعلی اینا(جز لاینفک)رفتیم شمال،روستای گلندرود.اینم گزارش تصویری سفر ما   اینم سگ باوفای ما  baby jaxi      تولد یک سالگی امیر حسن جوونم هم اونجا گرفتیم       اینم منظره چشم نوازی که ما میدیدیم   ...
4 شهريور 1392

یه مامان خوب باید درباره ی نقاشی های من چی بدونه؟!؟

اولین مرحله از هنر نمایی های من حدود ١٨ ماهگیه منه.در این مرحله من فقط خط خطی میکنم.خط خطـی هایی که اندازه هاش متفاوته و بستگی به جثه من داره!من هنوز کامل بلد نیستم چطوری مدادرو توی دستم بگیره و ممکنه از دیدن مداد در دستم خندت بگیره خب وقتی ٦ ماه از هنرمندی من گذشت من دیگه میتونم رابطه ی دستم و مدادمو تشخیص بدم.اون موقع من خطای افقی،عمودی و دایره میکشم و اغلب همینارو تکرار میکنم. در ٣ سالگی دیگه خیلی قشنگ گردالی میکشم اما هنوز بلد نیستم چهار گوش بکشم. وقتی من خطای عمودیو به نسبت خطای افقی مبیشتر میکشم یعنی میخوام اظهار وجود کنمو به وجود خودم آگاهی کامل پیدا کردم. اگه خوشتون اومد ازتون دعوت می...
4 شهريور 1392

سلامی چو بوی خوش هندووووونه

سلام به همه ی دوستای خودم.این روزا که مامان زینب بیچاره من سخت مشغول امتحاناشه،من بیشتر وقتا مزاحم خونه ی بابا علی و مامان فرشته والبته خاله باطی خود خودم هستم.چند روز پیشا عصر مامان فرشته منو برد توی حیاط تا یه کم بازی کنم.میدونید که من بازی کارم.اینم چند تا عسک که شاهد غورگیای من استند!!! ...
18 خرداد 1392

چند تا شعر

مامان زینب من نمیدونم چه جوری اینقد شعرای جور واجور واسه من درست میکنه! چند تا از شعرایی که واسم میخوونه رو ببینید مامانم از دست من راضییه                    بهم میگه که شغل تو بازیه یعنی من بازی کارم دیگه اونگی بهاره ، با کس و کاره ،لنگه نداره ، رقیب نداره آقا امیر عباس ، عطر گل یاس ،شکوفه گیلاس ، گل پسر ماست ...
2 ارديبهشت 1392

اینم عسکام

سلام سلام به همه ی دوستای مهربوون خودم.بالاخره بهد از ١٠٠٠ روز عسکای آتلیه علشیای خود خودم آماده شدن.بفرمایید ببینید.فقط بی زحمت نظر یادتون نله.بووووس راستی واسه دیدنباقی عسکای آقا امیر عباس برید روی ادامه مطلب ...
2 ارديبهشت 1392

دردانه ام گوش سپار

نازنینم،گرمی وجودم ، زلالی حیاتم،ثمره ی عمرم ، دردانه امیر عباسم اینک که لحظه ها برای بهم رســیدن از هم سبقت می گیرند و تن نازک دقــایق زیر تن باد زمان از نفـــس می افتد،تو گل زیبای من در مقابل دیدگانم قد می کشی.کم کمک زندگی می آموزی و من شادمانم. شادمانم که نو شکوفه ی باغ زندگیم آرام آرام الفبای زیستن می آموزد و خود را گام به گام برای پرواز در بیکران همیشه آبی زندگی مهیا می سازد. شکوفه ی لطیفم، امیر عباسم از خداوند طلب دارم مرا یاری دهد تا دستان کوچکت را در دست بگیرم و برای غوطه ور شدن در زلال زندگی و بندگی آماده ات کنم.آنگاه با عشق همیشگی ام که همانا مهر خداوندی است که در دلم به ودیعه سپرده شده از این پایین پرواز با ش...
23 بهمن 1391

من یه دوست تازه پیدا کردم

دوستای خوبم سلام.چند روز پیشا مامانم بهم گفت آقا امیر عباس خدای مهلبون بهت یه دوست ناز و خوشگل داده.بعدشم بهم  قول داد منو  ببره تا اون دوست کوچول موچولومو ببینم. ریحانه خانوم نوه خاله فهیمه بابا هاشممه که سه شنبه ١٧ بهمن ماه اومده به دنیای ما ریحانه جونم به دنیای رنگو وارنگ ما نی نیا خیلی خوش اومدی.امیدوارم بتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم. من و مامانمو و عمه کوچیکه و حسن جونم رفتیم ریحاله رو دیدیم.اینم عسکای ریحانه خانوم خانومااا. ...
23 بهمن 1391

آقا امیر عباس نقاش میشود!

وای وای!چه نقاشی هایی میکشم من! دوستای خوبم من تازگیا خیلی دوست دالم نداشی کنم مامانم هم برای دفتلو مداد نقاشی میاره تازشم خاله باطی بلام  فاستل(پاستل)خریده و من همش کارای هنری میکنم.اونم با چه دقتی!باور نمیکنید؟عسکاشو ببینید!       ُ ...
18 بهمن 1391

مهربون ترین بابایی دنیا مال منه

یه سلام مهربون و پر دوستی به همه ی همراه های همیشگی خودم.میخوام بهتون یه خبر خیلی خوب  بدم و البته به این وسیله به بابا علی عشقم تبریک بگم.یه روز سرد زمستون که مامانی پایینیه دیگه از دل توپولیش خسته شده بود بابا علی من پا به این دنیاگذاشت.بله روز پنجشنبه 14 دیماه تولد بابا علی خوب خود خودمه .بابا علی جونم خدا رو به خاطر داشتن بابایی مهربون و با صفایی عین تو شکر میکنم و ازش میخوام تو رو وا3 من و مامان زینب و مامانی فرشته و خاله باطی و کارخونه مدد رویان و ..... همه ی اونایی که به نفست زنده ایم نگه داره.عاشقونه ترین بوس ها تقدیم تو مهربون ترین بابایی دنیا ...
27 دی 1391