شمارش معکوس تا تولدم!
همیشه وقتی از روزا فرار می کنی ،انگار روزا رمقی واسه رفتن ندارن و هر لحظه به وسعت چند روزه.اما همینکه که زندگی رنگ آبی و نابشو بهت نشون بده نمیدونی زمان با چه سرعتی تن نازک ثانیه رو زیر پاهاش له میکنه و واسه رفتن از همه پیشی میگیره! انگار همین دیروز بووووود که امیرعباسم پا به این زمین سردو خاکی گذاشت و با قدمهای کوچولوش رنگ و بوی عشق به همه جا داد. و حالا در آستانه دومین سالروز میلاد سبزش زبونم در برابر شکر وجودش قاصـر و عاجزه. خداوند من ،مهربان ترین به من ،به پاس وجود نازنینش هزاران سپاس. دستان سرد وناتوانم را در دستان پر نورت بگیر و کمکم کن دسته گلهای احساس و تشکری را که از باغچه ی زندگی ام چیده ام لب طاقچه ی اتاقم که پنجره اش رو به بیکرانه ات باز میشود بگذارم تا با هر آفتاب یادم نرود با چه نگاه مهربانی بودنم را مینگری.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی